چرخ دستی پر برکت

تا حالا ماهی‌گیری کردی؟ یا یه ماهی‌گیر رو وقت کار کردن از نزدیک تماشا کردی؟ چشمات رو ببند و خیال کن رو به دریا نشستی، موجا بالا و پایین می‌پرن و گاهی چند قطره آب می‌پاشه توی صورتت، همه جا ساکته ساکته و هیچ صدایی به جز صدای پرنده‌ها و شیطونی موجا شنیده نمیشه. حالا […]

مزه‌ی کلوچه ها

خوراکی مورد علاقۀ تو چیه؟ بستنی؟ پاستیل و لواشک؟ شیرموز و آب‌میوه؟ کلوچه؟ چیپس و پفک؟ کدوم؟ حسابی دهنت آب افتاد نه؟ میخوام بدونم، کدوم یکی از اینا اگه تو یخچال یا گنجه باشه، دلت ضعف میره و صبر و تحملت رو از دست میدی؟ اصلا تا حالا شده چند بار بری سر یخچال که […]

آجیل مهربونی

ما هم اندازۀ شماها که بودیم، یه کارایی رو یواشکی انجام می‌دادیم. مخصوصا اگه ذره‌ای شک می‌کردیم که ممکنه بزرگترا با کارمون مخالفت کنن. حتما برای تو هم پیش اومده!. نگو نه که باورم نمی‌شه. بله حق داری. اصلا مزۀ یه کارایی به یواشکی بودنشونه! مخصوصا کارای خوب! تعجب نداره که. اصلا خود خدا هم […]

نذری که قبول شد

تا حالا شده از ته دلت دعا کنی که خدا دعای دوستت رو برآورده کنه؟ تا حالا شده تو موقعیتی باشی که احساس کنی انگار همه چیز از قبل برنامه‌ریزی شده تا آرزوی کسی برآورده بشه؟ از این اتفاقا توی دنیا زیاد پیش میاد…لحظه‌هایی که ما اسم بهتری براش سراغ نداریم و بهشون میگیم اتفاق! […]

مهمانی بهار

همه کیف مهمونی رفتن به…. تو این جمله رو چه جوری کامل می‌کنی؟ به نظرت همه کیف یه میهمونی به چی می‌تونه باشه؟ خوراکی‌هاش؟ بازی کردن؟ صحبت کردن؟ دیدن همدیگه؟ یا…. امسال چی؟ امسال که عیددیدنی‌هامون توی روزای ماه رمضونه، به نظرت اصلاً مهمونی رفتن کیف میده؟ به نظر بهار که اصلا کیف نمیده! بهار […]

اولین روزه ای که نگرفتم

شده تا حالا برای انجام یه کاری روزشماری و لحظه شماری کنی، اما آخرش هم اونجوری که میخوای نشه؟ شده تا حالا خودتو آماده یه تجربه جدید کرده باشی، اما فرصت انجام دادنش پیش نیاد؟ مثل اتفاقی که توی فصهٔ «اولین روزه‌ای که نگرفتم» می‌افته. این قصه رو خانم تبریزی نوشته و در مورد اشتیاق […]